کسی که شور و غوغای بیهوده کند. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). هنگامه ساز و غوغایی و زبان دراز و بدزبان و فتنه جو. (ناظم الاطباء) : سر سختی و شلاق خورد کله دراز چون میخ برون خیمه جای تو خوش است. یحیی شیرازی (از آنندراج)
کسی که شور و غوغای بیهوده کند. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). هنگامه ساز و غوغایی و زبان دراز و بدزبان و فتنه جو. (ناظم الاطباء) : سر سختی و شلاق خورد کله دراز چون میخ برون خیمه جای تو خوش است. یحیی شیرازی (از آنندراج)
یکی از هنرهای دستی است و آن نوعی ماسک سازی است. مواداولیۀ آن از کاغذ است. در این رشته قالب را از گل تهیه می کنند و روی گل چند کاغذ می چسبانند، بعد سریشم و کاغذ را بهم الصاق می کنند. (فرهنگ فارسی معین)
یکی از هنرهای دستی است و آن نوعی ماسک سازی است. مواداولیۀ آن از کاغذ است. در این رشته قالب را از گل تهیه می کنند و روی گل چند کاغذ می چسبانند، بعد سریشم و کاغذ را بهم الصاق می کنند. (فرهنگ فارسی معین)
بمعنی پادشاهی باشد. (برهان). پادشاهی و سلطنت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : ترا میان سران کی رسد کله داری ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا. خاقانی. نه آن شد کله داری پادشاه که دارد به گنجینه در صد کلاه. نظامی. کله داری آن شدکه بر هر سری نهد هر زمان از کلاه افسری. نظامی. آمدند از ره شکرباری کرده زیر قصب کله داری. نظامی. و رجوع به کلاه داری شود. ، کنایه از سرکشی هم هست. (برهان) (ناظم الاطباء). سرکشی. تکبر. (فرهنگ فارسی معین). غرور. خودنمایی: از روی کله داری بر فرق سراندازان از سنگدلی هر دم سنگی دگر اندازد. خاقانی. دل هم به کله داری بر عشق سراندازد یعنی که چو سر گم شد دستار نیندیشد. خاقانی. روا نبود که چون من زن شماری کله داری کند با تاجداری. نظامی. نان دهانم بدین کله داری نان خورانم بدان گنه کاری. نظامی. ، نگاه داشتن کلاه. نگاه داشتن کلاه بزرگان و محتشمان، کنایه از خدمتگزاری و چاکری: چون به هم صحبتیش پیوستم به کله داریش کمر بستم. نظامی
بمعنی پادشاهی باشد. (برهان). پادشاهی و سلطنت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : ترا میان سران کی رسد کله داری ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا. خاقانی. نه آن شد کله داری پادشاه که دارد به گنجینه در صد کلاه. نظامی. کله داری آن شدکه بر هر سری نهد هر زمان از کلاه افسری. نظامی. آمدند از ره شکرباری کرده زیر قصب کله داری. نظامی. و رجوع به کلاه داری شود. ، کنایه از سرکشی هم هست. (برهان) (ناظم الاطباء). سرکشی. تکبر. (فرهنگ فارسی معین). غرور. خودنمایی: از روی کله داری بر فرق سراندازان از سنگدلی هر دم سنگی دگر اندازد. خاقانی. دل هم به کله داری بر عشق سراندازد یعنی که چو سر گم شد دستار نیندیشد. خاقانی. روا نبود که چون من زن شماری کله داری کند با تاجداری. نظامی. نان دهانم بدین کله داری نان خورانم بدان گنه کاری. نظامی. ، نگاه داشتن کلاه. نگاه داشتن کلاه بزرگان و محتشمان، کنایه از خدمتگزاری و چاکری: چون به هم صحبتیش پیوستم به کله داریش کمر بستم. نظامی
ده کوچکی است از دهستان دزکرد بخش مرکزی شهرستان آباده، واقع در 70هزارگزی باختر اقلید و 23هزارگزی جنوب راه فرعی آباده به خسروشیرین. دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). محلی هفت فرسنگی میانۀ شمال و مغرب سمیرم است. (فارسنامۀ ناصری)
ده کوچکی است از دهستان دزکرد بخش مرکزی شهرستان آباده، واقع در 70هزارگزی باختر اقلید و 23هزارگزی جنوب راه فرعی آباده به خسروشیرین. دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). محلی هفت فرسنگی میانۀ شمال و مغرب سمیرم است. (فارسنامۀ ناصری)
یکی از هنر های دستی است و آن نوعی ماسک سازیست. مواد اولیه آن از کاغذ است. در این رشته قالب را از گل تهیه میکنند و روی گل چند کاغذ می چسبانند بعد سریشم و کاغذ را بهم الصاف میکنند
یکی از هنر های دستی است و آن نوعی ماسک سازیست. مواد اولیه آن از کاغذ است. در این رشته قالب را از گل تهیه میکنند و روی گل چند کاغذ می چسبانند بعد سریشم و کاغذ را بهم الصاف میکنند